عروسک‌های شب یلدا و عید نوروز

عروسک‌ها همیشه همراه انسان‌ها بوده‌اند. به همین خاطر، تاریخ پیدایش اولین عروسک به همان سال‌های نخستین حضور انسان‌ها روی کره‌ی خاکی برمی‌گردد. اولین عروسک‌ها با استفاده از چوب، گل، سنگ ساخته شده است. عروسک‌های بومی، عروسک‌هایی هستند که فرهنگ، تاریخ و رسوم یک منطقه را زنده نگه می‌دارند. این عروسک‌ها توسط مردمان مناطق مختلف ساخته می‌شوند و هر کدامشان قصه‌های شنیدنی در دل خود دارند. در این مقاله سعی داریم تعدادی از عروسک‌های بومی شب یلدا و عید نوروز را معرفی کنیم.

افسانه خاتو زمهریر، عروسک نمادین شب یلدا

عروسک خاتو زمهریر (مادر سرما)

افسانه خاتو زمهریر (مادر سرما) در مناطق  استان کردستان مرسوم است. در فرهنگ عامه از قدیم این باور بوده که شروع فصل زمستان با چله‌ی بزرگ و ادامه‌ی آن با چله‌ی کوچک همراه است. بعضی از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه به نام چله‌ی بزرگ و از دهم تا آخر بهمن را چله‌ی کوچک نام‌گذاری کرده‌اند. قدیمی‌ها می‌گویند چله‌ی کوچک خیلی ناقلاست؛ چراکه سرمای زمستان در این ایام بسیار سخت‌تر و پر سوزتر از دیگر روزهای زمستانی‌ست. اصطلاح دیگری هم هست به نام چارچار که آن هم به چهار روز اول چله‌ی بزرگ و چهار روز آخر چله‌ی کوچک گفته می‌شود که در تقویم برابر است با ششم تا چهاردهم بهمن ماه. طبق یک افسانه‌ی قدیمی در ششله(شش روز آخر چله کوچک) چنان هوا سرد می‌شود که پسران خاتو(مادر) وقتی که برای تهیه آذوقه و شکار از خانه بیرون می‌روند از شدت و سوز سرما خشک شده و می‌میرند و دیگر به خانه بر نمی‌گردند. خاتو زمهریر، مادر آنها از شنیدن خبر مرگ‌‌شان ناراحت می‌شود، گریبان خود را چاک کرده، بر سر و سینه می‌کوبد. بر اثر این شیون گردنبند مرواریدش پاره شده و دانه‌های آن شروع به افتادن می‌کند و به صورت بارش تگرگ بر زمین می‌ریزد. بعد از آن خاتو زمهریر از شدت ناراحتی تکه چوب نیم‌سوزی را از اجاق بیرون آورده و برای گرفتن انتقام به قصد سوزاندن دنیا پرتاب می‌کند. می‌گویند اگر این تکه نیم‌سوز در خشکی بیافتد سالی که پیش روست سالی گرم و خشک و کم باران است و اگر چوب نیم‌سوز در دریا و یا آب بیافتد، سال آینده خنک و پر باران خواهد بود.
مواد مورد استفاده در ساخت عروسک شامل تکه‌های پارچه، توپ، اسفنج، تکه‌های کاغذ، مقوا و چسب می‌باشد.

داستان عروسک های بهاری نویدبخش نوروز

عروسک ننه سرما

درباره این عروسک روایت‌های بسیاری وجود دارد که سالیان سال از زبان مادربزرگ‌ها نقل شده است. در هر شهری قصه روند متفاوتی طی می‌کند یکی از آن روایت‌ها اینگونه است:
روزی روزگاری، ننه سرما بانوی زمستان، به همراه هوای سرد به شهر آمد. ننه سرما آنقدر پیر بود که انگار روی تمام موهایش برف نشسته بود. این مادربزرگ در آسمان زندگی می‌کرد و دو پسر داشت که سرما را با خود می‌آوردند. یکی از آن‌ها چله کوچک و دیگری چله بزرگ نام داشت. چله‌ی بزرگ مرد مهربانی بود که از روز اول زمستان، برای ۴۰ روز بر زمین حکم فرمایی می‌کرد؛ اما بعد از این که حکم فرمایی چله بزرگ تمام می‌شد، پسر دوم ننه سرما یعنی چله کوچک حکمرانی خود را بر جهان آغاز می‌کرد. او برعکس برادر مهربانش، بدجنس و سرد بود و با خود، برف، یخ و هوای بسیار سرد می‌آورد. با این وجود، زمان فرمانروایی او کوتاه بود و تنها ۲۰ روز طول می‌کشید. با اینکه برادر بزرگتر به او می‌گفت که با دنیا مهربان باشد و اینقدر هوا را سرد نکند، گوش برادر کوچکتر بدهکار نبود. بالاخره، یک روز حاکم دیگری آمد و چله کوچک را در یک کوه یخی زندانی کرد. ننه سرما خیلی غمگین شد. او به کوه رفت و با نفس گرمش برف و یخ را آب کرد تا پسرش را آزاد کند. سرانجام ننه سرما در نبرد پیروز شد و توانست با آب کردن برف ها، پسرش را نجات دهد. ننه سرما خوشحال و با آرامش تمام شروع به تمیز کردن خانه کرد تا همه چیز برای آمدن عمو نوروز آماده باشد. همان کسی که پیام آور بهار و سال نو است.

عمو نوروز

داستان عمو نوروز، داستانی عاشقانه‌است. عمو نوروز منتظر زنی است که به ننه سرما معروف است. آنها می‌خواهند با هم ازدواج کنند. بر اساس یک باور قدیمی، نامزد عمو نوروز از یک ماه به نوروز مانده، به دارکوب‌ها و چرخ‌ریسک‌‏ها می‌‏گوید که از برگ نورس درختان و گل های نوشکفته، قبای زیبایی برای عمو نوروز که در سفر دوازده ماهه ‌است، ببافند.
در بعضی از افسانه‌ها ننه سرما و عمو نوروز هیچ گاه همدیگر را مشاهده نمی‌کنند و زن هیچ وقت در زمان آمدن عمو نوروز بیدار نیست؛ آن قدر خانه را رفت و روب کرده که خوابش برده‌ است. در این افسانه زن صاحب خانه و مرد مسافراست. این سفر همیشه ادامه دارد. در نقل قول های دیگر تمام موارد مشابه است. با این تفاوت که عمو نوروز و ننه سرما همدیگر را فقط در آخرین لحظات تغییر سال می‌بینند و شانس با هم بودن را فقط در آن زمان دارند.

عمو نوروز هر سال آخرین روز زمستان، اولین روز بهار با کلاه نمدیش، زلف‌های قرمز حنا بستَه مِثل ریشش با کمرچین آبی و شال خالخالی و شلوار گشاد و گیوه تَخت از بالای کوه روبروی شهر با لبی خندان و دلی شاد یواش یواش پایین می‌آید. در افسانه‌ها عمو نوروز نماد طبیعت یا فردی است که برکت به زندگی مردم می آورد. ننه سرما هم همسر عمو نوروز بوده که همیشه منتظر آمدن وی است.

عروسک کوسا گلین، خاطره ساز زنجانی ها

يكي از آداب و مراسم بسيار كهن و باستاني برنشستن « كوسه » هست كه در زبان محلي منطقه‌ي زنجان با عنوان «كوسا گلين» يا «كوسا ايوني» و يا «كوسا چيخارتماق» مشهور است. كوسه در حالتي نمادين رخت بربستن زمستان و شروع فصل بهار و آمدن نفس بر زمين را مژده مي‌دهد. مردم مراسم كوسا‌گلين را حدوداً ۴۰ روز از زمستان مانده اجرا می‌کردند. كوسه در اواخر زمستان سوار بر خري ظاهر مي‌شده و هيبتي بسيار زشت و و سياه داشته است. در دستـي بادبزن و در دستي ديگر كلاغي كه از پارچه‌ي سياه درست مي‌كردند داشته و چنين وانمود مي‌كرده كه حرارت بهار او را آزار مي‌دهد. پس به تلخي زمستان را وداع ‌گفته و شعرهاي تمسخر آميز مي‌خوانده و خود را باد مي‌زده است. مردم با برف و كلوخ او را مي‌زدند تا هر چه زودتر آبادي را ترك نمايد. چرا كه بر اين باور بودند كه با رفتن كوسه، زمستان و سردي جاي خود را به بهار و طراوت بهاري مي‌دهد. اين مراسم در اكثر نقاط به عنوان يك رسم زمستاني مرسوم بود. در اواخر زمستان با شور و حال خاصي بر پا مي‌شده و در ميان كودكان از محبوبيت خاصي برخوردار بوده‌است.
كوسه در ادامه و خصوصاً پس از استقرار اسلام در ايران در هر منطقه از كشور و در ميان هر قوم و عشيره‌اي خصيصه‌اي از سنت‌ها و باورهاي منطقه را وام گرفت و خود را به جوهر بومي آراسته كرد. منطقه‌ي زنجان نيز از اين خصيصه‌ي سنت پذيري به دور نماند و مراسم زمستاني كوسه با دريافت، جلـب و جـذب فرهنـگ قــومي و بومي ادامه پيدا كرد.

مراسم نمادین کوسا

مراسم كوسا داراي ۵ تيپ نمادين بود. قاراكوسا لباس سياه بر تن مي‌كرد و كلاهي روي سر مي‌كشيد و دو شاخ بلند بر روي سر داشت. آق كوسا نمادي از سفيدي و گرما و بهار بود و لباسي سفيد بر تن مي‌كرد و عصايي در دست داشت. گلين نمادي از زايش و رويش و مادينگي بود و لباسي از رنگ‌هاي مختلف بر تن داشت. دوتيل چي (دهل زن) كه نوازنــده‌ي گروه بود و تورباچي (توبره گردان) كه خورجيني بر دوش مي‌انداخت و هدايا را جمع مي‌كرد.
مراسم بدين ترتيب بود كه چوپان‌ها با قرار قبلي و ۴۰ روز از فصل زمستان مانده از كوه سرازير شده و به طرف ميدان شهر با رقص و آواز به راه مي‌افتادند:

سورنون گوزي قويون دولان گل دوزي قويون
ايلده بير اكيز گتير سويندور بيزي قويون
داغلاري اندي قويون دولاشدي گلدي قويون
سوت قيماغي بول ايله سويندور كندي قويون

با رسيدن دسته‌ي كوسا به ميدان شهر غوغايي به پا مي‌شد. دسته‌ي كوسا و اهالي با هم رقص و آواز را شروع مي‌كردند. پس از اتمام رقص، قاراكوسا از گرمي هوا شكايت مي‌كرد و مرتب خود را باد مي‌زد؛ اما ديگران از بهار و طراوت و اينكه سردي و سرما رخت بربسته و بهار از راه رسيده داد سخن مي‌دادند. بدين ترتيب همواره جنگي بين بچه ها و قارا كوسا در مي‌گرفت. قارا كوسا وقتي از مسخره كردن بچه‌ها به شدت عصبي مي‌شد رو به كوه‌ها و ابرهاي سياه مي‌كرد و از آنها درخواست سرما و برف مي‌كرد. در نهايت وقتي قاراكوسا احساس مي‌كرد جايي در آنجا ندارد، مي‌خواهد گلين را برداشته و برود. اما آق كوسا، گلين را براي خود مي‌خواهد و سعي دارد گلين را با خود به بهار ببرد. قاراكوسا سعي دارد گلين را با خود به زمستان و سرما ببرد و در يك فرصت مناسب گلين را دزديده و فرار مي‌كند. بچه‌ها متوجه شده و قاراكوسا را پيدا مي‌كنند. گلين را از او گرفته و با سنگ و كلوخ قاراكوسا را از شهر بيرون مي‌نمايند. بعد عروسك‌ها را آتش زده و همه با هم از آمدن بهار، شادي مي‌كنند و مي‌رقصند.

عروسک گندمی

سرما و یخبندان در قدیم زیاد بود. مردم هم مثل امروز به انواع و اقسام وسایل سرگرم‌کننده دسترسی نداشتند. برای همین، آمدن بهار برایشان اتفاق بسیار مهمی بود. آن‌ها با وسایل ساده سفره‌های هفت‌سین خود را زیباتر می‌کردند. یکی از عروسک‌هایی که در قدیم و با آمدن نوروز می‌ساختند، عروسک گندمی(نماد خیروبرکت) بود. این عروسک را، هم برای سرگرمی بچه‌ها درست می‌کردند و هم در سفره‌های نوروز می‌گذاشتند تا تمام روزهای سال جدید برایشان پر برکت باشد. بعضی‌ها هم این عروسک را به دیوار آویزان می‌کردند تا خیر و برکت به خانه‌خود آورند. مردم این عروسک‌ها را با خوشه‌های گندمی که حاصل برداشت محصول خودشان بود، می‌ساختند. گاهی هم برای عروسک گندمی لباس‌های پارچه‌ای درست می‌کردند. مردم بعضی شهرها برای این عروسک‌ها اسم‌های زیبایی انتخاب می‌کردند؛ مثلاً در روستای عنبرته از توابع شهرستان شازند استان مرکزی، به عروسک‌های گندمی «ننه مرضیه» می‌گویند و هنوز هم بعضی‌ها آن را می‌سازند. این عروسک در جاهای مختلف فراخور آداب ‌و رسوم منطقه ممکن است شکل‌های گوناگونی داشته باشد.

شترک با بار عیدی

لذت‌بخش است که آدم یک عروسک دست‌ساز هدیه بگیرد که داخلش خوراکی هم باشد! در قدیم برای بچه‌ها عروسک‌های توخالی، از پوست درخت خرما که حالت حصیری دارد، به شکل شتر می‌بافتند. در داخل آن‌ها، خرما یا نقل یا آجیل می‌گذاشتند. شترک به رنگ سبز بود، ولی گاهی به رنگ قرمز یا رنگ‌های دیگر نیز، دیده می‌شد. رنگ‌هایی که برای تزئین استفاده می‌شد همگی طبیعی بود. این شترها در مناسبت‌های مختلف مثل عید نوروز، توسط مادربزرگ‌ها به بچه‌ها هدیه داده می‌شد. در گذشته، شترها نقش مهمی در حمل‌ونقل و سفرها داشتند و این عروسک نمادی از همان شترهاست که بیش‌تر در منطقه کویری یزد دیده می‌شد. شاید برایتان جالب باشد که بدانید؛ شترک، شبیه شتری است که بار عیدی با خود حمل می‌کند!

عروسک گلی خانم، نماد شادی

عروسک گلی خانم در خراسان شمالی نماد دوستی و شادی بین افراد بود. در مراسم عید نوروز و جشن ها در دست بچه ها دیده می شد.

عروسک تکم خلخال

در اواخر فصل زمستان زمانی که برودت و سرما می‌خواهد با طبیعت خداحافظی کند و طراوت و نشاط بهار جایگزین آن شود. به هنگامی که برف‌ها آب شده و به صورت رودها در خطه سرسبز اردبیل جاری می‌شود. صدای تکم و تکم چی ها در شهر و روستا می‌پیچد که با زبان شیرین و آهنگین خود به مردم نوید آمدن بهار را می‌دهند. خلق را برای پاک کردن کینه از دل‌ها و گرد و غبار از خانه‌هایشان دعوت می‌‌کنند.

اشعاری که تکم چی می‌خواند و منسوب به تکم است همانند اشعار عاشیق‌ها می باشد. از سینه مردم این خطه به زبان آمده و همان‌طور نیز سینه به سینه حفظ شده و به بقای خود ادامه داده است. تکم یک عروسک چوبی سنتی است. واژه تکم از دو بخش ” تکه ” و ” م ” تشکیل شده‌است. تکه در زبان ترکی به معنی قوی هیکل که همیشه در راس گله حرکت می‌کند. ” م” ضمیر ملکی اول شخص مفرد است و تکم در واقع به معنی ” بزیر من ” است .

به کسی که تکم را می‌رقصاند” تکم چی ” می‌گویند که اشعار مخصوص تکم را با آهنگی خاص می‌خواند. تکم عروسکی بود به شکل بزکه بر سر چوب گردی سوار می‌شد. روی آن را با مخمل یا پارچه‌هایی به رنگ قرمز می‌پوشاندند و روی این پارچه را با پولک، زنگوله، سکه و نیز پارچه‌های رنگی و حتی آئینه تزئین می‌کردند.

بز روی یک صفحه چهارگوش یا گرد که سوراخی در وسط داشت، قرار می‌گرفت. چوب پایه آن از سوراخ وسط صفحه می‌گذشت. تکم‌چی چوب را به دست می‌گرفت و تکم را روی صفحه چوبی به حرکت در می‌آورد. متناسب با حرکات آن اشعاری را با آواز می‌خواند. سر و صدای زنگوله‌ها و خوردن تکم بر صفحه چوبی نوعی ریتم و آهنگ برای آواز تکم چی بوجود می‌آورد.

سخن پایانی

امروزه عروسک‌ها برای ما حکم ابزار سرگرمی و بازی کودکان را دارد. شاید هم راهکاری باشد برای دور کردن کودکان از ابزارهای دیجیتال! تا به حال فکر کرده‌اید که عروسک‌ها چه جایگاهی در فرهنگمان داشته‌اند؟ به هر شهر و دیاری که سفر کنید، با اندک کند و کاوری در فرهنگشان، ردی از عروسک‌های بومی را خواهید یافت که هر یک قصه و اسرار خاص خودش را دارد. عروسک‌هایی که از آنها صحبت می‌کنیم، فقط برای سرگرمی نبودند، بلکه مجموعه‌ای از فرهنگ یک منطقه را با خود از نسلی به نسل دیگر می‌بردند. به همین دلیل هم جزو میراث ناملموس محسوب می‌شوند. البته عقاید و باورها در ادوار مختلف با توجه به تغییرات فرهنگی مردمان تغییر می‌کرد. متناسب با آن عروسک‌ها هم دچار تحوّل می‌شدند. بنابراین، آنچه امروزه در میان مردم محلی رواج دارد احتمالا تغییرات فراوانی در طول تاریخ داشته است.

در تنظیم این مقاله از منابع زیر استفاده شده است:

http://koodak24.ir/
https://life.shafaqna.com/
https://www.tasvirezendegi.com/
https://www.roshdmag.ir/

تهیه و تنظیم: آیسان پژوهان فر

برچسب ها:

عروسک, عروسک های بومی

مطالب مرتبط :

عروسک لیلی

عروسک لیلی

تکم چی ها یادآوران نوروز

عروسک های بومی ترک زبان های ایران

عروسک های بومی ترک زبان های ایران

عروسک های بومی ؛ مسافرانی از دورترین نقاط ایران زمین

عروسک های بومی

عروسک های بومی

۲ دیدگاه. ارسال دیدگاه جدید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید

اخبار